لس آنجلس تایمز در مقاله ای، به جو بایدن رئیسجمهور آمریکا توصیه کرده که هر چه سریعتر مرگ توافق اتمی ایران موسوم به «برجام» را اعلام کرده و راه مذاکرات سیاسی با تهران ( که نمود عینی آن را در دوران قبل از مذاکرات اتمی با ایران که منجر به توافق برجام در سال ۲۰۱۵ شد، شاهد بودیم) را در پیش گیرد. مذاکراتی که در نوع خود میتواند زمینه را برای انجام گفتوگوهای گستردهتر میان ایران و آمریکا در حوزههای مختلف نظیر قدرت منطقهای ایران، توان موشکی این کشور و مسائل دیگری نظیر موضوعات حقوق بشری و البته معادله اتمی ایران هموار سازند.
به گزارش ایران جیب از فرارو، لس آنجلس تایمز در مقاله خود به سیاستسازان غربی توصیه میکند تا در مورد مسائل ایران واقع بین باشند و بپذیرند که اکنون ایران یک قدرت اتمی است و ادامه دادن گفتوگوهای بیثمر هستهای با این کشور که بر بنیان بیاعتمادی بنا شدهاند، هیچگاه راه به جایی نخواهد برد کما اینکه اکنون خود مساله توافق اتمی با ایران به یک مانع اساسی در چارچوب مناسبات و روابط تهران-واشنگتن تبدیل شده است (به جای اینکه میزان مشکلات میان دو طرف را کاهش دهد.)
لس آنجلس تایمز در این رابطه مینویسد: «در شرایط کنونی تا حد زیادی این نکته روشن شده که گفتوگوها و مذاکرات میان ایران و غرب جهت احیای توافق برجام، به احتمال زیاد به جایی ختم نخواهد شد. پس از هشت دور گفتوگوهای غیرمستقیم میان ایران و آمریکا، دولت بایدن و دولت ابراهیم رئیسی در ایران، هنوز نتوانستهاند به مرحلهای برسند که در قالب آن بتوان توافق برجام را که در سال ۲۰۱۸ توسط دولت ترامپ نقض شد و پس از آن ایران نیز تعهدات برجامی خود را رها کرد، احیا کرد و بار دیگر چارچوبی عملیاتی به آن بخشید.
ایران از بازگشت به تعهدات برجامی خود تا زمانی که تضمینهای لازم را اخذ نکند، خودداری میکند. باید توجه داشت که دولت اوباما زمانی که مذاکرات اتمی با ایران را به پیش میبرد، به این مذاکرات به مثابه ابزاری جهت ایجاد نوعی نقطه عطف و بازگشایی ایران به سمت تعاملات جدیتر با جهان غرب مینگریست. در واقع این دولت سعی داشت تا باب گفتوگو با تهران را در حوزههای موضوعی مختلف باز کند.
با این حال، جایی در این روند، خود توافق اتمی با ایران به یک مانع در توسعه روابط دو طرف و حل مشکلاتشان تبدیل شد و عملا یک اختلافنظر جدید را به اختلافات آنها افزود. در این راستا، اگر دولت بایدن میخواهد که در مهار آنچه چالش ایران میخواند یا در پیشبرد منافع آمریکا در منطقه هزینههای کمتری بپردازد، باید به دو واقعیت ناخوشایند اذعان کند.
اول اینکه وقتی صحبت از سیاست دولت ایالات متحده آمریکا در مورد ایران میشود، باید اعتراف کرد که دولت ترامپ موفق بود. ترامپ فشارها علیه ایران را به اوج رساند و سعی داشت از این طریق هر آنچه میخواهد را از ایران کسب کند. وی به قدری مسیر بازگشت دولتهای آتی آمریکا به توافق برجام را پر دستانداز کرد که حتی هم اکنون نیز عدماحیای برجام تا حد زیادی ریشه در تلاشها و اقدامات وی دارد. اکنون ایران به خوبی میداند که دولتهای آمریکا از کلیه ابزارها جهت تضعیف آن استفاده میکنند و البته تهران شکی ندارد که با توجه به موقعیت ضعیف سیاسی بایدن، کاملا این احتمال وجود دارد که بار دیگر ترامپ در سال ۲۰۲۴ به کاخ سفید بازگردد و با شدت بیشتری به اعمال فشار علیه ایران بپردازد. از این منظر، از چشمانداز منافع آمریکا، ترامپ در مقابله با ایران چندان هم شکست خورده نبود.
نکته دوم که باید مورد توجه قرار گیرد و البته برای آمریکاییها ناخوشایندتر از نکته اول است، این مساله است که ایران نیز پیروز میدان بوده است. اگر چه مقامهای آمریکایی مایل نیستند که این مساله را با صدای بلند و در جلوی چشم همگان اعتراف کنند، با این حال، ایران با مقاومت خود در سالهای اخیر (به طور خاص در چهار سال اخیر)، عملا به یک قدرت هستهای تبدیل شده است که در بحث توانمندیهای هستهای، قابلیتهای فراوانی دارد. البته این به آن معنا نیست که ایران اکنون سلاح اتمی در اختیار دارد یا حتی خواهان داشتن این قبیل تسلیحات است. باید بپذیریم که ایران اکنون توانایی ساخت تسلیحات اتمی را دارد و دانش فنی قابلتوجهی را نیز در این رابطه در اختیار دارد. بدتر از همه اینکه این نقطه همان نقطهای است که دولتهای مختلف آمریکا در سالهای اخیر بارها قول دادهاند که اجازه نخواهند داد تا تهران به آن برسد.
ما باید به یاد داشته باشیم که منازعات و اختلافات میان ایران و آمریکا هیچ گاه در مورد سانتریفیوژهای هستهای یا غنیسازی اورانیوم نبوده است. اختلافات میان دو طرف همواره فی الذات ماهیتی سیاسی داشته است و به سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷) و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم شاه در این کشور و البته تصرف سفارت آمریکا در تهران به دست انقلابیون ایرانی بازمیگردد. در سالهای پس از این رویدادها، اختلافات و شکافها میان دو کشور، همواره افزایش یافته و شدت گرفتهاند. اگر آمریکا در شرایط کنونی به دنبال این است که در چارچوب رابطه خود با ایران به جلو حرکت کند، باید آن قبیل اقدامات و رویههایی را که قبل از آغاز مذاکرات اتمی با ایران در سال ۲۰۰۹ در پیش گرفته بود را مدنظر قرار دهد. در واقع باید به موضوعات سیاسی تمرکز کرد و امید داشت که راهحلهای سیاسی مناسبی نیز حاصل شود.
از جمله مهمترین مزایای اتخاذ رویکرد سیاسی از سوی دولت بایدن در قبال ایران این است که این رویکرد عملا دست آمریکا را در انجام مذاکرات گستردهتر با ایران در موضوعات مختلف نظیر نفوذ منطقهای ایران، حقوق بشر و توان موشکی تهران در کنار مساله هستهای این کشور، بازتر میکند. در واقع به جای تمرکز صرف بر مساله هستهای که همواره در غیاب وجود داشتن اعتماد کافی میان ایران و آمریکا، نتایج مثبتی را به همراه نداشته، تهران و واشنگتن میتوانند (با اتخاذ رویکرد سیاسی) روی مجموعهای از موارد که میان ایران و آمریکا محل اختلاف هستند، تمرکز و آنها را حل کنند.
با این حال اتخاذ این رویکرد شاید به این معنا باشد که آمریکا باید امتیازاتی را به ایران در قالبهایی نظیر تخفیف و کاهش دادن تحریمهای ثانویه یا تسهیل روند فروش نفت ایران در بازارهای جهانی را اعطا کند. با این حال، واشنگتن نیز انتظار دارد که ایران متوجه باشد که تغییرات اخیر در منطقه نظیر توافق ابراهیم و تضعیف موقعیت روسیه (از نگاه آمریکا و غرب)، امکان دارد که هزینههایی را برای ایران به دنبال داشته باشد و موجب ایجاد حدی از ضعف برای آن شود. از این رو ایران از «تعامل» با آمریکا در مقایسه با «تقابل» با این کشور، مزایای بیشتری را کسب میکند.
جهان کنونی در مقایسه با جهان سال ۲۰۰۹ تغییرات زیادی را تجربه کرده است. ایران اکنون دولتی است که از توانمندیهای قابلتوجه هستهای برخوردار است. اینکه ایران بخواهد در ادامه راه، پیشرویهای اتمی بیشتری را انجام دهد یک تصمیم سیاسی است که تهران آن را اتخاذ خواهد کرد و اساسا یک موضوع فنی نیست که در قالب مذاکرات بیشتر مشخص شود. دولت بایدن و متحدان اروپایی آن باید به این تغییر بنیادین اعتراف کنند. این روزنامه در ادامه مدعی شد:«توافق اتمی ایران (برجام) مُرده است. بیایید به مرگ آن اعتراف کرده و مذاکرات سیاسی با تهران را آغاز کنیم.»