مدتهای مدیدی است که فعالان جریان رادیکال اصلاحات وطنی همنوا با اپوزیسیون خارج نشین تلاش مستمر دارند بحث بحران مشروعیت در ایران را بارور ساخته و تدریجاً باور سازی نمایند.
آنها که به شدت در بحران مشروعیت و مقبولیت میسوزند، سعی زیادی دارند مشروعیت و مقبولیت نظام را مخدوش و مبهم نشان دهند. آنها حتی نظرسنجی گالوپ را که محبوبیت دولت سیزدهم را 72درصد اعلام میدارد، به هیچ انگاشته و بر اساس کدها و استنادات نادرست بر کلام اغواگرانه خویش اصرار میورزند.
از اتفاقات صفویه که بگذریم، سلطنت یکصد و سیساله قاجار با چراغ سبز سفارتخانههای انگلیس و آمریکا یکشبه به بهانه نوسازی سیاسی کلهپا میشود. رضاخان میرپنج در کسوت قزاقی وابسته به انگلیس تاجوتخت سلطنت را از احمدشاه ربوده و اجاق سلطنت پهلوی را روشن میکند. چند سال بعد به مناسبت تغییر شرایط سیاسی جهان، آنها برای بقای نفوذ نامشروعشان مجبور به تبعید دزد سلطنت به جزیره موریس میشوند. پسر دیکتاتور را بهجای پدر قلدر مینشانند.
دولت ملی مذهبی بازرگان بیش از همه در سایه این چماق رشد مییابد و در برابر انقلاب و آرمانهایش قد علم میکند. بنیصدر هم بااندکی تفاوت شرایط مشابهی دارد؛ اما دولتها از زمان شهید رجایی تاکنون در مواجهه با پدیده ابزاری مقبولیت و مشروعیت تجربیات متفاوتی را به خود دیدند. ازنظر غربیها میزان مشروعیت دولتهای انتخابی صرفاً در ترازوی همراهی با غرب و فراموشی تعمدی آرمانها قابلسنجش است. دولت خاتمی،هاشمی رفسنجانی و روحانی میتواند به نسبت مشروعترین دولتها لقب بگیرند.