چند روز قبل، زن جوانی بیهوش به یکی از بیمارستانهای پایتخت منتقل شد. طبق معاینات اولیه پزشکان بیمارستان زن جوان حدود 48 ساعت بود که به خاطر مصرف دارو و مسمومیت بیهوش شده بود. او بلافاصله در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان تحت درمان قرار گرفت و پزشکان موفق شدند، مونا را که در چند قدمی مرگ بود به زندگی برگردانند.
زن جوان پس از بهبودی از خواستگارش شکایت کرد و گفت: همسرم چند سال قبل فوت کرد و من با پسرم زندگی میکردم. تمام زندگیام را صرف بزرگ کردن پسرم کردم تا اینکه یکی از دوستانم پیشنهاد داد و گفت حالا که پسرت بزرگ شده بهتر است به فکر آینده خودت باشی و ازدواج کنی. بعد هم خودش مرد جوانی را به من معرفی کرد. آنطور که دوستم میگفت بهروز، قاضی دادگستری بود و علاوهبر جایگاه اجتماعی بالا از نظر مادی و ظاهری هم مرد مناسبی بود.
او ادامه داد: دوستم آنقدر تعریف کرد که قبول کردم و برای آشنایی بیشتر با بهروز قرار گذاشتم، به پیشنهاد او قرار بر این شد که به خانه من بیاید تا در مورد آینده و پسرم با هم صحبت کنیم. پسرم آن روز به خانه مادرم رفت، وقتی بهروز آمد متوجه شدم زیر لباسش بیسیم دارد ظاهرش بسیار موجه بود وقتی برای او شربت آوردم به آشپزخانه رفتم تا میوه بیاورم بعد هم نشستم و صحبت کردیم اما بعد از خوردن شربت از هوش رفتم. از طرفی مادر و پسرم که تماس گرفته و نگرانم شده بودند وقتی به خانهام آمدند و مرا در آن وضعیت دیدند به بیمارستان منتقلم کردند.
وقتی به هوش آمدم متوجه سرقت وسایل خانه و خودروام شدم و حالا فهمیدم آن مرد با ریختن دارو در شربتم مرا بیهوش کرده و نهتنها قاضی نبوده بلکه یک سارق حرفهای بوده است.
با شکایت این زن مشخص شد قاضی قلابی، خودرو پژو 206؛ مدارک و اسناد و دلار و سکهها و جواهرات او را که چندین میلیارد ارزش داشت به سرقت برده است و هیچ رد و نشانی از او نیست.
بدین ترتیب تحقیقات به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در بررسیهای اولیه شماره پلاک خودرو سرقتی به تمام واحدهای گشت اعلام شد. با استعلام شماره پلاک خودرو، واحدهای گشت پلیس در جستوجوی خودرو سرقتی بودند که به یک خودرو پژو 206 مشکوک میشوند که شماره پلاکش را مخدوش کرده بود.
مأموران دستور ایست داده و خودرو را متوقف کردند. سرنشین خودرو که مرد جوانی بود، در ابتدا مدعی شد که به خاطر ورود به محدوده طرح ترافیک مجبور شده که پلاک خودرواش را مخدوش کند. اما زمانی که مأموران پلاک اصلی را استعلام کردند، راز سرقتی بودن آن برملا شد. خودرو پژو چند روز قبل از مالکش که زن جوانی بود سرقت شده بود.
با برملا شدن این موضوع، راننده خودرو به اداره آگاهی منتقل شد و در تحقیقات صورتگرفته مشخص شد او بهروز، خواستگار قلابی است که با سرقت از خانه زن جوان، متواری شده بود. این در حالی بود که بیسیم نیز در خودرو سرقتی کشف شد.
متهم که خود را در دام پلیس میدید و در مواجهه با شاکی که از سوی او شناسایی شده بود به ناچار به سرقت با جعل عنوان مقام قضایی اعتراف کرد. گرچه متهم مدعی است که مونا، تنها قربانی او برای این سرقت است اما مدارک و شواهد بهدست آمده حکایت از آن دارد که متهم جرایم دیگری نیز مرتکب شده است. به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت؛ متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با قاضی قلابی
چه شد که تصمیم به سرقت با این شیوه گرفتی؟
یک زن زندگی مرا نابود کرد. سالها قبل عاشق دختر همسایهمان شدم. زمانی که به خواستگاریاش رفتم خانوادهاش گفتند باید از نظر مالی همسطح ما باشی. من به خاطر او و عشقی که داشتم حتی به خارج از کشور رفتم و در آنجا کارگری کردم تا بتوانم پول بهدست بیاورم. همه چیز برای ازدواج ما مهیا بود اما دختر مورد علاقهام، با یکی از دوستان خودم ازدواج کرد. او با این کارش نهتنها عشق و علاقه مرا نابود کرد، بلکه باعث شد که از زنها متنفر شوم. میخواستم انتقام بگیرم.
چرا خودت را قاضی معرفی کردی؟
از بچگی به رشته حقوق علاقه داشتم و قوانین را هم خوب میدانستم. از طرفی این شغل جایگاه بالایی در جامعه دارد و همه به قضات اعتماد دارند من هم خودم را قاضی معرفی میکردم تا بتوانم به دختران و زنان جوان نزدیک شوم.