رسیدگی به این پرونده از سال 1400 با درگیری مأموران کلانتری با یک متهم آغاز شد. در ابتدای این ماجرا مأمور کلانتری به نام سعید به همراه رانندهای که یک سرباز وظیفه بود در حال گذر از خیابان بودند که به سرنشین یک خودرو پژو ۴۰۵ مشکوک شدند و دستور توقف دادند. اما راننده بدون توجه به هشدار پلیس تلاش کرد تا از دست مأموران بگریزد و در ادامه فرد مظنون در خلاف جهت حرکت خودروها وارد اتوبان شد و مأمور پلیس برای متوقف کردن راننده متخلف و به قصد هدف قرار دادن لاستیک خودرو چند گلوله شلیک کرد که خودرو از مسیرش منحرف و پس از برخورد با گاردریل متوقف شد.
مأموران پلیس پس از توقف خودرو به سراغ راننده رفتند و مشخص شد که مرد جوان از ناحیه کتف با گلوله زخمی شده است. وی بلافاصله با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد اما به خاطر شدت جراحت وارده جان باخت.
با مرگ مرد جوان، اولیایدم از مأمور پلیس شکایت کردند و سعید بازداشت شد. وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت: ساعت سه و نیم بامداد من به همراه سرباز وظیفه در حال گشتزنی بودیم که خودرو پژو ۴۰۵ با سرعت زیادی در حرکت بود، مشکوک شدم و دستور توقف دادم اما راننده به سرعت خودرو افزود و قصد داشت فرار کند. به همین خاطر برای متوقف کردن او با به کارگیری قانون استفاده از اسلحه چند گلوله شلیک کردم که یکی از گلولهها ناخواسته با کتف راننده برخورد کرد و موجب فوتش شد. البته پس از انتقال وی به بیمارستان در بازرسی از خودرو او مقداری موادمخدر نیز کشف کردم.
در حالی که کارشناسان اعلام کرده بودند هنگام گشتزنی لازم است یک افسر پلیس در خودرو حضور داشته باشد ولی سعید درجه استواری داشته و از طرفی آنها با سمند معمولی بدون چراغ گردان به تعقیب و گریز پرداخته بودند، برای مأمور به اتهام قتل عمدی کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
نخستین جلسه رسیدگی
در این جلسه دادگاه که نماینده حقوقی ناجا نیز حضور داشت، پدر و مادر قربانی درخواست قصاص کردند و مادر مقتول به جایگاه رفت و گفت: پسرم بیگناه کشته شد و قاتل او باید قصاص شود. ما به هیچ عنوان رضایت نمیدهیم.
سپس متهم به جایگاه رفت و در دفاع از خودش گفت: آن شب پس از اینکه دستور ایست دادم و راننده فرار کرد، من یک تیر هوایی زدم و سپس در جریان تعقیب و گریز ۸ گلوله دیگر شلیک کردم و سه تیر در اسلحهام باقی ماند. من قصد داشتم لاستیک خودرو را بزنم که گلوله کمانه کرد و ناخواسته به او خورد. باور کنید قصدم کشتن او نبود.
قاضی از متهم پرسید: آیا در خودرو مورد مشکوکی دیدی؟ متهم جواب داد: بله مقداری مواد مخدر و یک قبضه چاقو.
سپس سرباز وظیفهای که در صحنه جنایت به عنوان راننده مأمور متهم حضور داشت، به جایگاه رفت و گفت: من چاقو و مواد مخدری ندیدم اما یادم هست که چند باری دستور ایست داد و وقتی دید راننده توجهی نمیکند، شلیک کرد.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و از کارشناسان اسلحهشناسی خواستند بار دیگر نحوه شلیک گلوله را بررسی کنند تا روشن شود گلوله مستقیم به قربانی شلیک شده و یا ادعای متهم مبنی بر کمانه کردن گلوله درست بوده است.
بعد از اظهارنظر کارشناسان اسلحهشناسی، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، مأمور پلیس را به قصاص محکوم کردند که این حکم با اعتراض متهم مواجه و پرونده برای بررسی دقیقتر به شعبه 49 دیوان عالی کشور فرستاده شد و قضات عالیرتبه پس از بررسی پرونده، حکم قصاص را شکستند و خواستار رسیدگی دوباره به پرونده بعد از تحقیقات دقیقتر شدند. ضمن اینکه قضات دیوان خواستار روشن شدن موضوع شدند که قتل با انگیزه شخصی صورت گرفته یا کاری؟
دومین جلسه دادگاه
با تکمیل تحقیقات پرونده رسیدگی به اتهام مأمور پلیس به شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.در ابتدای جلسه اولیایدم بار دیگر بر صدور حکم قصاص تأکید کردند.
سپس متهم به جایگاه رفت و اظهارات قبلیاش را تکرار کرد.
قاضی پرسید: چرا با خودرویی که هیچ نشانهای از خودروی پلیس نداشت، عملیات تعقیب و گریز را انجام دادی؟ متهم جواب داد: ماشین بغلنویسی پلیس نداشت اما الایدی پلیس که روی داشبورد بود، کار میکرد و کاملاً مشخص بود که خودرو متعلق به پلیس است.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.