یک دختر که در خیابانهای کرمان دزدی میکرد، بازداشت شد.
عصر گرم تابستان بود که مأموران گشت پلیس کرمان دختری 20 ساله را هنگام دزدی ردیابی و دستگیر کردند.
این دختر بعد از بازداشت ادعا کرد بهخاطر اعتیاد از خانه پدریاش فرار کرده است و حالا برای تهیه مخارج اعتیادش و گرسنگی چارهای جز سرقت ندارد.
این دختر در بازجوییها گفت: چندسال پیش مادرم فوت کرد و پدرم با دختر همسایهمان که چند سالی از من بزرگتر بود، ازدواج کرد. نامادریام من را دوست نداشت و مجبورم میکرد تا همه کارهای خانه را انجام بدهم و اگر انجام نمیدادم، کتک میخوردم.
وی افزود: در مدرسه با یک دختر آشنا شدم که او هم پدرش فوت کرده بود و ناپدری داشت که او را اذیت میکرد. یکجورهایی همدرد بودیم و هر روز با هم به مدرسه میرفتیم و برمیگشتیم تا اینکه یک روز به همراه فریبا دوستم به قهوهخانه رفتیم و سفارش قلیان دادیم، فکر میکردیم دیگر ما هم بزرگ شدهایم.
گلی سر به زیر انداخت و ادامه داد: کمکم برای قلیان کشیدن به پارک و جاهای خلوت میرفتیم و دنبال هیجان بیشتر بودیم و با دوستانم یا بهتر بگویم دشمنانم به مواد مخدر روی آوردیم. اول برای تفریح بود ولی بعد از مدتی دیگر به یک عادت بد تبدیل شد.
خودم هم باور نمیکردم چقدر آدم بدی شدهام چرا که کشیدن مواد مخدر برای من زشتی نداشت و آهستهآهسته به تجربه کارهای ناپسند دیگر ترغیب میشدم؛ تا اینکه در سن ۱۷ سالگی به منزل دوستم فریبا برای میهمانی رفتم و از سر کنجکاوی به اتاقها سرک میکشیدم تا اینکه وارد اتاق برادر ناتنی فریبا شدم و آشنایی ما از آنجا شروع شد.
ارسلان تمامی خلأهای خانوادهام را پر کرده بود، به من اهمیت میداد، حرفهای محبتآمیز میزد و من به او وابسته شده بودم تا اینکه بعد از یک سال خیلی راحت رفت و ازدواج کرد و من که به او اعتماد کرده بودم، کل زندگیام را به ارسلان باختم و من ماندم با غرور خرد شده و آبروی رفتهام.
دختر سارق گفت: بعد از آن من بیشتر و بیشتر در دام اعتیاد افتادم تا اینکه نامادریام از اعتیاد من مطلع شد و به پدرم خبر داد و او هم من را بشدت کتک زد. از خانه فرار کردم و به یک دختر فراری تبدیل شدم که برای تهیه مواد و جایی برای ماندن مجبور به هر کاری شدم.
بعد از آن به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم و چهرهام دیگر شور جوانی را نداشت و در سن ۲۰ سالگی همه آرزوهایم را بر باد رفته دیدم و به جای رفتن به دانشگاه و ساختن آیندهای روشن الان به جرم سرقت دستگیر شدم و روی صندلی بازجویی در حال نوشتن تعداد سرقتهایم هستم.
حالا که خوب نگاه میکنم، دیگر گلی 12 ساله شاد و پر انرژی به یک فرد معتاد و کارتنخواب تبدیل شده که روز به روز در این باتلاق بیشتر فرو میرود و به آیندهای نامفهوم مینگرد.
نظر کارشناس
عواملی مانند خشونت والدین، مشکلات والدین با یکدیگر، منع شدن از خواستههای معقول، تحقیر و طرد شدن و ایجاد یک شرایط تحمیلی به نوجوان میتواند زمینهساز اعتیاد و دوری او از خانواده شود. بنابراین نقش خانواده در بروز این آسیبها بسیار حائز اهمیت است. در این موارد بایستی مراکز درمانی و سازمانهای حمایتی ذیربط را شناسایی و این افراد را ساماندهی کرد و به سمت خانواده سوق داد و با مددکاری و مشاورههای روانشناختی با خانواده آنان، زمینههای حمایتهای روانی و اجتماعی برای ادامه زندگی سالم را مهیا کرد.