هرچند داستان بالا و پایینآمدن دلار و بازی با جان بیماران شوخیبردار نیست و در ماههای گذشته بیماران زیادی به دلیل نبودن دارو یا گرانبودن آن عطای درمان را به لقایش بخشیدهاند؛ اما انگار در زمانه امروزی جدینگرفتن احساسات مردم ایران که نشان دادهاند از قضا سر بزنگاه بسیار ازخودگذشته هستند، مرسوم است.
شهرزاد همتی در شرق نوشت: حتما همه شما فیلم پدری را که در بازار زنجان با بغض درباره سرطان پسر کوچکش میگفت و خوشحال از ارزانشدن دلار بود، دیدهاید. احتمالا از دعوت او به تلویزیون و حضورش در برنامه فرمول یک هم خبر دارید. احتمالا شنیدهاید که او برای بیماری پسرش کلیهاش را فروخته و احتمالا جزء مردمی هستید که برای کمک به او و پسرش به حساب اعلامشده از طرف او مبلغی را واریز کردهاید. روزنامه نیز در روز دوشنبه گفتوگویی با افشین ولیخانی، پدر معروف زنجانی منتشر کرد؛ اما روز سهشنبه با تماس روابطعمومی محک مشخص شد هرچند پسر خردسال این مرد جوان مبتلا به سرطان لنفوم هوچکین بوده است؛ اما بیش از دو سال است که قطع درمان شده و حالا هر چند ماه یک بار صرفا به محک میرود تا چکاپ ماهانه آن هم به صورت رایگان روی او انجام شود.
در اطلاعیه محک آمده بود: این فرزند محک از مرداد سال 1394 مبتلا به بیماری لنفوم هوچکین (یکی از انواع سرطانهای غدد لنفاوی) بوده و از همان تاریخ با ضریب حمایت صددرصد تحت حمایت محک قرار گرفته است. مندرجات و مستندات پرونده ایشان حاکی از آن است که خوشبختانه این فرزند عزیز محک در سایه حمایتهای بیدریغ و بیکران مردم نیکوکار سرزمینمان در تیر 1395 از چنگال بیماری رهایی یافته و به استناد گزارش مکتوب پزشک معالج در بیمارستان مرکز طبی در تاریخ شش تیر 1395 شیمیدرمانی به اتمام رسیده و اکنون برای معاینات دورهای مراجعه میکند. این بیمار از تیر 1395 تاکنون، به طور مکرر برای انجام چکاپهای دورهای و آزمایشهای مرتبط با آنها به بیمارستان مرکز طبی مراجعه کرده و در هر نوبت، هزینههای مرتبط با آن را نیز از مؤسسه محک دریافت کرده است. آخرین مراجعه بیمار به بیمارستان مرکز طبی تهران برای چکاپ و آزمایشهای دورهای در تاریخ دوم مهر 1397 بوده است که هزینه آن نیز از سوی مؤسسه محک پرداخت شده است. ضمنا به دلیل قبولی در امتحانات مدرسه، جایزه کارنامه برای تشویق کودک برای ادامه تحصیل پرداخت شده است. همچنین ایشان هزینه مسافرت به تهران را نیز دریافت کردهاند.
دروغ پشت دروغ
اما این همه ماجرای ما نیست. بعد از حضور افشین ولیخانی در تلویزیون، شمارهحساب این مرد از سوی مجری برنامه تلویزیونی و چند نفر از بازیگران در صفحات مجازی منتشر شد تا مبلغی بهعنوان کمکهزینه درمان به حساب این شخص واریز شود؛ اما هیچکس فکرش را نمیکرد که در کمتر از 48 ساعت، مبلغ واریزی به یکمیلیاردو 300 میلیون تومان برسد. ولیخانی در برنامه تلویزیونی نام یکی از مؤسسات خیریه مطرح در زنجان را به زبان آورد و مدعی شد این مؤسسه هیچ کاری برای او انجام نداده و به اسم فرزندش پول را جمعآوری کرده است. بعد از تکذیب صحبتهای ولیخانی از سوی مؤسسه یادشده و انتشار اطلاعیه مؤسسه محک، با هماهنگی نماینده مجلس در زنجان جلسهای در مؤسسه خیریه زنجانی که اتهاماتی متوجه او شده بود، با حضور ولیخانی تشکیل میشود و ولیخانی در چیزی شبیه اعتراف تلویزیونی با تکذیب حرفهای خود در تلویزیون و رسانهها هم از مؤسسه محک و هم از مؤسسه خیریه زنجانی (مهرانه) تشکر میکند و درمان فرزندش را مرهون خدمات آنها عنوان میکند و میگوید دارویی که او دنبالش میگردد، متعلق به بیمار دیگری است. (ولیخانی نیز تأکید کرده بود که به دو بیمار سرطانی در شهر خود نیز کمک میکند). اما داستان به همینجا ختم نمیشود، مشخص میشود نسخهای که این مرد زنجانی در دست دارد، متعلق به سال 95 است. همان نسخهای که با آن به وزارت بهداشت دعوت میشود و مسئولان وزارتخانه را برای پیداکردن دارو بسیج میکند. البته دراینمیان برنامه تلویزیونی که اولبار دعوتکننده ولیخانی به تلویزیون بوده، هم بیکار نمینشیند. آنها دوباره این مرد جوان را به برنامه دعوت میکنند و اعلام میکنند که یک میلیارد در حساب پدر جمع شده و به محک اهدا خواهد شد.
داستان جایی جالب میشود که مؤسسه محک در اطلاعیه از پذیرش این پول سر باز میزند. گویا مجری این برنامه در نامهای از مؤسسه محک درخواست میکند که مبلغ جمعآوریشده در حساب افشین ولیخانی را به حساب محک واریز کنند که با پاسخ منفی مدیران محک روبهرو میشوند. در اطلاعیه محک آمده است: تهیهکننده برنامه محترم... با سلام و احترام، بازگشت به نامه جنابعالی در موضوع گفتوگو با آقای افشین ولیخانی در قسمت 35 برنامه، با ابراز مسرت مجدد از قطع درمان فرزند دلبندمان، به استحضار میرساند محتوای ارائهشده در برنامه جنابعالی که منجر به جمعآوری مبالغی شده است، با اطلاعات مستند موجود در پرونده حمایتی بیمار در مؤسسه خیریه محک، پرونده درمانی بیمار در بیمارستان مرکز طبی کودکان، اظهارنظر صریح و مکتوب پزشک معالج، مطابقت ندارد و هر سه مستندات فوق تصریح بر قطع درمان کودک بیمار در شهریورماه سال 95 و انجام چکاپ و آزمایشهای دورهای تاکنون دارد. با عنایت به موارد و همچنین با توجه به نیت اهداکنندگان وجوه به حساب آقای افشین ولیخانی که برای پرداخت هزینههای درمان فرزند ایشان بوده است، روش انتقال قانونی مبالغ جمعآوریشده براساس اطلاعات مبهم و غیرشفاف ارائهشده، برای مؤسسه محک ناشناخته است.
این پول مال بچه ماست
اینجا توجه به چند نکته حائزاهمیت است: مطابق ادعای مجری برنامه تلویزیونی، آنها پیش از ضبط برنامه به لطایفالحیل موفق به دیدن جای عمل کلیوی آقای ولیخانی شدهاند اما چطور امکان دارد که آنها پیش از حضور این میهمان در برنامه از صحتوسقم داروها و نسخهها مطلع نشوند و البته این اشکال متوجه وزارت بهداشت نیز هست که همکاران خود را برای تهیه نسخهای بسیج میکند که تاریخش برای دو سال پیش بوده است.
اما این تمام ماجرا نیست، پس از وقوع این جنجالها بود که خبرنگار با تلفن افشین ولیخانی تماس میگیرد و اینبار همسر عصبی و آشفته ولیخانی پاسخ تلفن را میدهد. بسیار مضطرب و خسته به نظر میرسد. با صدایی بغضآلود میگوید: مگر شوهر من ادعا کرده بود کلیهاش را برای بچه فروخته؟ شما فیلم تلویزیون را دوباره ببینید، وقتی مجری میگوید که ولیخانی کلیهاش را فروخته، همسر من برآشفته میشود، اصلا فرزند من خبردار نبود که کلیه همسرم را فروختیم... امروز از مدرسه آمده و با گریه میگوید که چرا بابا یک کلیه دارد؟
همسایههای ما که در سال در خانه را نمیزدند، حالا آمدهاند به ما میگویند چرا کلیه همسرت را فروختید و از ما پول نگرفتید؟
زن درحالیکه نفسنفس میزند، میگوید: به ما گفتهاند حرف نزنید اما من حرف دارم برای زدن که یک هفته دیگر میزنم... مگر همسر من گفته بود که برای درمان بچهام پول میخواهم. به همسر آقای ولیخانی میگویم: خانم، همسر شما در صحبت با من هم که روز یکشنبه انجام شد، اعلام نکرد که فرزندتان بهبود یافته... اینجا خود افشین ولیخانی تلفن را میگیرد و میگوید: خانم من دروغ نگفتم... من هرچه درد داشتم مال دو سال پیش بود... از او سؤال میکنم: آقای ولیخانی چرا همان روز به من نگفتید درد و غصهتان مال گذشته است و ولیخانی میگوید: من الان نمیتوانم حرف بزنم اما حرفهای زیادی دارم که بهموقع میگویم. دوباره همسرش گوشی را میگیرد و میگوید: این پول را مردم برای ما جمع کردهاند و نباید کسی برایش تصمیم بگیرد... ما شماره حساب را به مجری برنامه دادیم؛ چون گفت اسپانسر برنامه میخواهد به شما پول بدهد، ما حساب را ندادیم که در فضای مجازی منتشر کنند، حالا هم که پول به حساب آمده، مردم پول را به ما دادهاند و اگر هم بخواهیم به کسی پس بدهیم به خود مردم پس میدهیم. دوباره به همسر آقای ولیخانی تأکید میکنم: مردم برای این به حساب شما پول ریختهاند که فکر میکردند پسر شما مریض است... زن میگوید: اگر بیماریاش برگردد چه میشود؟ این پول مال بچه من است.... و تلفن قطع میشود.
بنا بر گفته خانواده ولیخانی این حساب فعلا مسدود است. اما مسئله بیتدبیری مجدد ستارهها و تلویزیون است. مثل همان اتفاقی که در زمان زلزله کرمانشاه افتاد؛ شمارهحسابهای اعلامشده و نبود نظارت بر نحوه کمک به مردم و... . تاوان این اشتباهات این است که مردم دیگر به هیچکس اعتماد نخواهند کرد. چه کسی پای این اشتباه جبرانناپذیر خواهد ایستاد؟