آرمان- «نفرین منابع» تعبیری است که در دهههای گذشته چه برای ایران و چه برای بسیاری از کشورهایی که منابع غنی از نفت و گاز گرفته تا طلا، مس، آلومنییوم و... دارند به کار گرفته میشود. برخی از کارشناسان عنوان میکنند این منابع جای اینکه کشورها را به توسعه برساند فرهنگ کار را در آنها دچار مشکل کرده است. کودکان ایرانی مثل کودکان ژاپنی با این پیش زمینه ذهنی بار نمیآیند که کشورتان هیچ ندارد جز فکر و همت شما برای ساخت وطن. همین مساله باعث میشود ما نتوانیم از منابع سرشار خود در راستای توسعه بهره بگیریم.
عده زیادی وجود منابع طبیعی مانند نفت و گاز را عامل تمام بدبختیهای در کشورمان میدانند؛ چرا که بر این باورند که درآمدهای حاصل از نفت در کشورهای توسعهیافته دستاوردی جز فساد و رانت نداشته که این موضوع تا حد زیادی درست است. تجربه نشان داده است هر زمان اقتصاد ایران با جهش قیمت نفت مواجه شده، فساد به طرز غیرمتعارفی افزایش داشته و رانتهای گسترده تری به وجود آمده است. ما از مشروطه تا انقلاب اسلامی ۳۰ میلیارد بشکه و از انقلاب اسلامی تا پایان سال ۹۴، ۳۵ میلیارد بشکه نفت خام فروختهایم، اما دستاورد آن چیزی جز نابسامانیهای اقتصادی برای ما نبوده است. به گواه تاریخ هرگاه درآمدهای نفتی در ایران افزایش داشته برنامهریزیها و خردورزیهایمان از کار افتاده و استراتژیهای غلط جای برنامههای مدون و همه جانبه برای استفاده از همه ظرفیتهای انسانی را گرفته است. برای مثال درست در سال ۱۳۵۳ که قیمت نفت جهش داشت و به تبع آن درآمدهای نفتی نیز افزایش چشمگیری به خود دید، سازمان برنامه و بودجه منحل شد و مجلس از کار افتاد. همین اتفاق را میتوانیم در سالهای میان ۱۳۸۴ تا ۹۲ هم ببینیم. سال ۸۴ آغاز جهش قیمت نفت بود که به دنبال آن در سال ۸۵ سازمان برنامه تعطیل شد و مجلس عملا کارایی خود را در زمینه سیاستگذاری اقتصادی از دست داد. از ۱۳۵۳ منابع نفت به یکباره از دو میلیارد دلار به ۱۲ میلیارد دلار در سال و بعدا به ۲۰ و ۲۵ میلیارد دلار در سالهای بعد از آن میرسد.
در آن سالها دخالتهای شاه در امر برنامهریزی باعث شد تا رانتهای غارتی شکل بگیرند و عملا فضای آماده برای جهش به مرحله توسعه عقبگرد کرده و به سمت یک محیط پرتشنج برود. به ظاهر، هدف امنیت اقتصادی و رسیدن به دروازههای تمدن بزرگ بود، اما در واقع پای روی سر یکدیگر گذاشتن و رانتهای غارتی بود که فرصت را برای هر نوع ساختنی از بین میبرد. چنین مسیری بود که سرانجام به انقلاب منتهی شد. البته باید توجه داشته باشیم که در سالهای ۱۳۵۷ و بعد از آن نیز ما شاهد افزایش درآمدهای نفتی بودیم، اما رانتهای مخرب شکل نگرفت. به طور کلی باید از خود سوال کنیم چه اتفاقی میافتد که ما وقتی پول نفت هنگفت به دستمان میرسد، هزینههایمان افزایش پیدا میکند و فساد و رانت اطرافمان را پر میکند؟ مشکل کجاست؟ نفت مشکل ساز است یا تصمیمهای نابخردانه؟ چرا با وجود آنکه ما میلیاردها دلار پول حاصل از نفت را به اقتصادمان تزریق کردهایم، دستاورد مطلوبی به دست نیاوردهایم؟ چرا کشورهای دیگری مانند آمریکا و نروژ که منابع نفتی دارند به چنین مشکلاتی بر نخوردهاند؟ چرا آلمانیها بدون هیچ منابع طبیعی کشورشان را به قطب صنعتی در جهان تبدیل میکنند، اما ما با میلیاردها دلار پولی که از منابع خدادادی به ما رسیده هیچ صنعت رو به رشدی نداریم؟ در این گزارش به برخی از این سوالات جواب میدهیم.
عبور از اقتصاد نفت بنیان با نوآوری و خلاقیت
پژوهشگران بر این باروند که ایران سالهاست که دچار «نفرین منابع» شده است. در ایران به شما آموخته میشود که زمین منابع میدهد و نان، اما در کتابهای درسی ژاپن به بچهها میآموزند که کشورتان هیچ ندارد جز فکر و همت شما برای ساخت وطن. یک پژوهشگر حوزه کار اعلام کرده است که جامعه ایرانی نیازمند آن است که از «اقتصاد نفت بنیان» به «اقتصاد دانش بنیان» حرکت کند. به گزارش ایرنا، محمدحسین شریفی ساعی گفت: این جراحی بزرگ اقتصادی، نیازمند تغییر فرهنگ کار در ایران است. نوآوریها و اختراعات علمی، مولد کارآفرینیهای گسترده در یک جامعه است.
به گفته او در کشورهای توسعه یافته، بین «تولید مقاله علمی» و «اختراع» فاصله اندکی وجود دارد. باید توجه داشته باشیم که وقتی نفت در کشوری وجود دارد، جوانان آن کشور به فکر نوآوری و خلاقیت نمیافتند و حتی تنبل و تنبلتر میشوند. این فرهنگ کار غلطی که در ایران شکل گرفته و در میانه یک بحران قرار دارد، باید هر چه زودتر تغییر کند. رشد اقتصادی پایینتر کشورهایی با منابع طبیعی گسترده نسبت به دیگر کشورها، تناقضی است که به پدیده «نفرین منابع» شهرت دارد و شاید بر اثر عوامل گوناگونی پدید آید که یکی از مهمترین آنها، پدید آمدن دولتهای رانتیر در کشورهای صاحب منابع است.
دولت رانتیر، دولتی است که درآمدهای خود را از فروش محصولاتی به دست میآورد که زحمتی برای آن نمیکشد. مثلا نفت استخراج و آن را خام فروشی میکند. دولتهای رانتیر به دلیل آنکه برای به دست آوردن درآمد به مردم وابسته نیستند، تصمیمات مهم سیاسی و اقتصادی خود را با کمتوجهی و بعضا بیتوجهی به شرایط مردم و جامعه میگیرند. امروز به نقطهای از تاریخ رسیدهایم که دولت که همیشه پول نفت داشته و هر تصمیمی میخواسته میگرفته، اکنون با کاهش درآمدهای نفتی دیگر مانند گذشته نمیتواند هر کاری بکند. از این پس به علت کاهش شدید درآمدهای نفتی کشور، دولت مجبور است به نهادهای مدنی و بخش خصوصی قدرت عمل بدهد و این فرصتی میدهد که جامعه برود به سمت ساماندهی خودش در نهادهای مدنی و در فعالیتهای مشترک خصوصی. دولت دیگر توان مالی لازم برای مدیریت همه عرصههای اقتصادی و اجتماعی را ندارد و لاجرم خیلی از عرصهها را به جامعه واگذار میکند. این فرصتی است برای جامعه و برای نهادهای مدنی و برای بخش خصوصی که بیایند و نقش تاریخی خود را بازی کنند.
عدم پایبندی به قانون مشکل اساسی کشور
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «آرمان» میگوید: نفت یک نعمت خدادادی است. اگر ما نفت نداشتیم، مانند افغانستان میشدیم. اگر ما صلاحیت لازم برای استفاده از منابع نفتی را نداریم و نفت به منبع درآمدی تبدیل شده که عدهای به قدرت برسند، ای کاش نفت نداشتیم! ما در این بیش از ۷ دهه به جای آنکه مشکلات کشور را بر مبنای قانون حل کنیم، از طریق درآمدهای نفتی تلاش کردیم مردم را سرگرم و سردرگم کنیم. محمدقلی یوسفی ادامه میدهد: این درآمد نفتی باعث شده تا دولتمردان از آن استفاده کنند و بتوانند اهداف شخصی خود را محقق کنند. البته باید توجه داشت که ما قبل از استخراج نفت نیز مشکلات عدیدهای داشتیم و نمیتوانیم تمام تقصیرها را به گردن منابع نفتی بیاندازیم. او میافزاید: متاسفانه ما از ابتدا به قانون احترام نگذاشتهایم.
ما باید به همان اندازه که به عقاید مذهبی پایبند هستیم به قانون نیز احترام بگذاریم. اگر قانون در کشور ما حاکم بود، بسیاری از مشکلات امروز به هیچ عنوان به وجود نمیآمد. این سیاست غلطی بود که قانون را از اعتقادات مذهبی، فرهنگی و اجتماعی جدا کردیم. همین باعث شد تا همه فکر کنند قانون یک چیز من درآوردی و زائد است. این تحلیلگر اقتصاد کلان بر این باور است که درآمدهای نفتی به سیاستمداران این قدرت را داد که احزاب سیاسی را کنترل کنند، رسانهها را در اختیار خود بگیرند، منابع را به دلخواه خودشان مصرف کنند و پاسخگوی هیچ چیز نباشند. یوسفی خاطرنشان میکند: در این صورت دولتها نیازی به درآمدهای مالیاتی ندارند و به طبع اتکایی هم به بخش خصوصی به وجود نمیآید. در نتیجه دولتمردان و حکومت سیاستهایی تدوین نمیکنند که بخش خصوصی بتواند خودی نشان دهد؛ بخش خصوصیای که مردم زمامدار آن باشند، نه آنکه عدهای را دستچین کنند و منابع را در اختیارشان قرار دهد.
این استاد دانشگاه اظهار میکند: در اروپا قانون یعنی همه چیز. قانون طوری تدوین شده است که بخش خصوصی مردمی بتواند فعالیت کند و به نوعی دولت خدمتکار مردم است، اما در ایران به دلیل اینکه نفت در اختیار دولت بوده، دولت آقا و ارباب مردم است. او میگوید: مشکل اساسی ما عدم پایبندی به قانون است. ما به جای آنکه قوانین را اصلاح کنیم، اشخاص و گروهها را عوض میکنیم. باید به صورت ریشهای مشکل را حل کنیم. ریشه تمام مشکلات ما عدم تبعیت از قانون است. نفت باید به ما کمک میکرد بتوانیم دانش فنی و فناوریهای روز دنیا را به دست بیاوریم و توان مردم را با هزینه و زمان کمتر بالا ببریم، اما درآمدهای نفتی باعث شده تا دولتمردان آن را در جهت استحکام قدرت و موقعیت خودشان استفاده کنند و دولت را روز به روز بزرگتر کنند. یوسفی میافزاید: درآمدهای نفتی باعث شده تا دولت تمام اقتصاد را در کنترل خود قرار دهد و حتی اجازه ندهد نظر مخالف سر بلند کند؛ به این دلیل که دولت پول دارد و این پول را به کارشناسان، اقتصاددانان و رسانهها میدهد و آنها دولت را نقد نمیکنند. منظور این نیست که این دولت یا دولت قبل این اقدام را انجام میدادند، بلکه وقتی نفت در دست هر دولتی باشد چنین اقداماتی صورت میگیرد. این استاد دانشگاه تصریح میکند: دموکراسی یعنی آنکه هر جا که مشکل وجود داشت برجسته شود. بنابراین باید بگوییم که دموکراسی در جامعه ما ریشهدار نشده است.